|
|
لينک هنر
دوشنبه 15 اسفند 84
اجبار اجتماعی
آخرين حرفهاي يک اعدامي : هيچ فکر نميکردم با ناراحتيت اينقدر افسرده و ناراحت بشم...
آهوی خسته : دلیل گفته من طبیعت ترنس ها و گی ها هستش
از من بگریزید که می خورده ام امشب : بارون می اومد ولی هوابارونی نبود # گاه:يک نگاه ؛آن چنان نگين است که چشمانم رهايش نميکنند.
بادامهای تلخ : حتما اينو ميدونيد كه اجبار اجتماعي چقدر مقابل ما ايستاده
بر باد رفته ها : منم می گم قبول! بذارین من برم دنبال سر نوشت خودم . حاضرم برم با کار کردن توی خونه های مردم زندگی مو بگذرونم ولی خوشبخت باشم.
پرواز : در آستانش آغوش گشودم و با نسيمش بر تن لختم پيچيد و مستم کرد
پرواز بر فراز آشیانه فاخته : موقع خنده های از ته دل....موقع نشستن وسط خیابون خیس
پندار تلخ : اما همين پايينها، به همين سادگيها، به همين ندانستنهاي پارسا ميتوان عشق را ديد، لمس كرد. سادهترين است. آسانترين
حرف هايي از اين باب : در بستر شبانه ي ما - من جسم تو مي شوم ، تو روح من - من روح تو مي شوم ، تو جسم من
در جستجوی حقیقت : good bye and good luck
دل درد : پس با این حساب همۀ آدمهای دگرجـنـسـگرا از جـنس موافق خود ضربه دیدن و یا هـمـجـنس خودشون گیرشون نیومده واز روی ناچار به دگرجـنـسـگرایی روی آوردن.ی # این تنهایی با همه ماها هست.
روزي تو خواهي آمد : اگر گي نيست كه احتمالا هم نيست اقلا اين حق رو به گي ها بده كه عاشق بشن # خيلي از حرف ها و شعرها و اتفاقات هست كه هر روز ميشنويم
كوچه به كوچه : خیلی سخته که اگه بری ، فراموش میشی و اگه بمونی ، شاید تکراری!
متعال : در عشق به تو قمار هستی تاب نياورده و دل بر آفاق باتو بودن برگشود و در آغوش تو, تاس های شانس را به برد و باخت عشق مهمان کرد و باخت.
وبلاگ مهرداد : به سكوت تن ندادم تا نميرم بي كفن !
A BLOG FOR MEN : تا بحال هميشه فكر ميكردم اگر به خوشبختي و يا نيازي كه دارم برسم احساس آرامش هم خواهم كرد
House Of Pain And Joy : اولین مرخصی و باید بگم یه جورایی سربازی داره خوش میگذره بدیش اینه که اینترنتش کمه
I lost my MIND : خيلي بيحال بودم و فقط نشستم پاي كامپيوتر و تا جايي كه تونستم بازي كردم# خيلي بده كه دور و برت پر آدم باشه اما باز هم تنها باشي # بعضي اوقات به اين نتيجه ميرسم كه واقعا خل شدم #من تنها ميخواهم به توصيف دو مرد سادهاي بپردازم كه
koooootah : پسرک به سمتش دوید و با خوشحالی سیب را به او داد #حجم کوچک سیاهی که بین او و تخت قرار گرفته بود
Pari Miss : یعنی آن روز میرسد؟
Rainbow Man : نميدونم چرا تمام پسرايي كه من دوستشون دارم استريت هستن!
SHABBIN : نمی توانم چشمانش را بخوانم کاش منطقش را درک می کردم
sØn Øf gØd : پیرمرد حالا دیگر نزدیک شده بود. میتوانست به خوبی چهرههایشان را ببیند.
stop : خیلی حس بدی دارم،همش احساس میکنم یک کار بدی کرده ام # او هم بود، خودش بود، کسی که همیشه دوست داشت
08:59
**********
|
3 پیام:
با اندکی تاخیر لینکتون رو در وبلاگم قرار دادم . به خاطر کار مفیدی که می کنی ممنون
ما رو جا انداختي رفيق
http://pram.blogfa.com/
Post a Comment
<< صفحه اصلی